پارک ساعی
سلام گلم دیشب با بابا افشین و عمه مریم رفتیم پارک ساعی،شما بعد از ظهر نخوابیده بودی و خستگی از چشمات مشخص بود. منم به این امید که تو ماشین میخوابی با رفتن به پارک موافقت کردم، اما گوگولی مامان بازم تمام تلاشت رو میکردی که بیدار بمونی .( بر خلاف همیشه که وارد ماشین میشی شروع میکنی به شیر خوردن و معمولا تا پیاده شدنمون همچنان شیر میخوری امشب اصلا شیر نخموردی تا خوابت نبره.) خلاصه ما با یک پسر خواب آلود وارد پارک شدیم اما وقتی سوار اولین مجسمه شدی خواب از سرت پرید و کلی ذوق کردی: پارک پر بود از گربه،آدم احساس میکرد رفته پارک گربه ها.اینم یک نمونه: مادر و بچه ...
نویسنده :
زینب (مادر آرتین)
0:42